کلمهی کامکار یکی از پر بسامدترین کلماتی است که به یمن هنر خنیای استاد حسن، پدر و هشت تنان هموندش در حوزهی ژورنالیزم هنری معاصر ایران به گفتار، نوشتار و شنیدار آمده است و نیکبختانه میرود تا قوام و دوامی به درازای نیم قرن بیابد و بپاید. قوام و دوام گروهی به نام و برای هنر به قامت نیم قرن در اجتماعی که عمر همهی همستانها و همآییها بسیار کوتاه و مستعجل است، به راستی کاریاست ستودنی و سترگ که کامکار پدر با کیمیای عشق و معجزت اخلاق، بر آن دست یافت و در قناعتآباد حوصلهی هنریاش در دامنههای زاگرس همیشه سربلند آتش ایزدی عشق به خنیای ایرانی را در سایهسار «آبیدر» افروخته و گرم نگاه داشت و فروغ ایزدی این مهر ازلی را در کانون جان هشتاختران وجودش هوشنگ، بیژن، پشنگ، قشنگ، ارسلان، ارژنگ، اردشیر و اردوان دمید و مشتعل ساخت و پس از پدر این هوشنگ، ارشد اولاد هنری و نسبی او بود که با درک و درد توامان با شور و عشق، میراث پدر را که اینک تجلی و تنینی(طنینی) ملی و میهنی به پهنای جغرافیای ایران یافته بود، پاس داشت و پرورد و تنین(طنین) میراث پدری را تا فراسوی مرزها در چهار اقلیم جهان دامنه بخشید.
و در رواج و رونق موسیقی ملی ایرانی در بازار جهانی هنر و افزایش خیل مشتاقان این هنر گوهرین، نقشی انکارناشدنی ایفا نمود. یادآورد این کار ویژهی تاریخی کامکارها از آن جهت مهم مینماید که در نظر آوریم در تمامی روزگار 100 سالهی اخیر که موسیقی ایرانی به راستی ملی شد و از حریم اختصاص و انحصار اشرافیت سیاسی و طبقاتی به متن مردم آمد، هرگز هیچ گروهی در پویهی روزگار بخت آن را نداشته است تا به درازای یک دهه بر پای ماند و بر دوام باشد. عمر اغلب همستانها و هموندیها در موسیقی ایرانی از روزگار عارف و شیدا تا انجمن اخوت و از انجمن اخوت تا خانهی صبا و از کانون چاووش تا باز هم گروههای عارف و شیدا، شوربختانه همیشه کوتاه و کم دوام بوده است و نیک میدانیم که بیوجود کار و اجرای جمعی هر کاری فرو میکاهد و از قبول و اقبال عمومیاش کاسته میگردد.
تداوم و انسجام و نگهداری یک گروه هنری در پویهای نیمقرنه Tخدمت بیمزد و منتی است که خاندان کامکار به موسیقی و فرهنگ ایرانی نموده است و با حضور به هنگام و موثر خود در آیینهای جهانی خنیاگری (فستیوالهای موسیقی) در ایران و جهان و اجرای آثاری فاخر و پرشنیدار نقشی به راستی تاریخی را به نیکی ایفا نموده است. نظر و نگاهی بر فراوانی و گونهگونی آثار کامکارها در این پنج دهه از مجموع ضبطهای استودیویی و اجراهای صحنه و نیز مضمون ناب مفهومی و شعری آثار، که مشتمل بر هزار سال شعر دری و زبان مادری از سلمان و خاقانی تا سهراب و نیما و اخوان است و هر یک دیباچهای بر زیبایی و اصالت و دانایی فرهنگ ملی به شمار میرود، اهمیت کار و نقش نمایان تاریخی خاندان کامکارها را روشن میسازد.[چهره به چهره با کامکارها]
«شهیدان خدایی»، «بهاران آبیدر»، «در گلستانه»، «پگاهان»، «سوئیت سمفونی منظومهی مولانا» در سال نکوداشت جهانی آن بزرگ، «کنسرت 77» در جشن نخستین آیین زادروز حافظ و سال جهانی او، «دور تا نزدیک»، «شوری دیگر» و دهها اثر و اجرا از کامکارها توسط ارکسترهای بزرگ اروپایی و آمریکایی در کشورهای طراز اول جهان، نمونههای کمی از دستآوردهای بسیار و بزرگ این گروه و خاندان ایرانی است که اخیرترین آنها اجرای قطعات سمفونیک کامکارها توسط ارکستر سمفونی و فیلارمونیک آلمان، اتریش، انگلستان و سوئد میباشد.
میبرازد و بایسته است که اصحاب و اصناف هنر و موسیقی به پاس کردار پاک و زیبای هنری این خاندان روزی را در تقویم فرهنگی میهن به نام کامکارها بنگارند تا آیین و آیینهی شوق بخش اکنونیان و آیندگان باشد.
و اما «محاق»، که عنوان آخرین دستیافت هنری و آفریدهی ذهنی کامکارهاست که به قلم استاد هوشنگ کامکار تنظیم و تزیین یافته است و مشتمل است بر گلچینی از ادبیات نوپدید و معاصر ایران و شاعرانی چون شاملو، سهراب، جلالی و احمدرضا احمدی و نام آن «محاق» استعارهای است وام گرفته از شاملوی بزرگ.
سخن گفتن از وجوه تخصصی و فنانگی این اثر شریف و شگفت و پیچیدگیهای ساختاری و ارکستراسیون آن را درک و دانایی دانشورانهای بیشتر از بضاعت نگارنده بایسته است و امید که اهل نقد و نظر به سزاواری از آن سخن گویند و بر آن نظر نقد افکنند.
اما دلیل دل بستگی من به این اثر، درونمایهی شعری آن است که گویی «از زبان من همی گوید سخن» به ویژه سخن سهراب و شاملو که ترجمان ذهن و ضمیر زخمی من و همچون منان روزگار در سوگمندی داغ دردانه های عزیز وجودم «سجاد» و «پرهیز» است که دست روزگار غدار و اهالیاش ماه و مهر وجود پارههای وجودم را ناگهان به محاق برد.
«محاق» همان گونه که در تقویم نجوم کهن نشانهی ناپدیداری و کمپایداری طلوع و طلعت پرتو عزیز ماه هست در شبان تیره و تاری که ابهام و اضطراب از هر سوی میبارد و از زمین و زمان ترس و تردید میروید و میتازد، سوسویی کمرمق به چشم میآید و اما نمیپاید. یعنی ماه هست اما به تمامی و به کام پدیدار نیست، همانگونه که عزیزان من و دیگر عزیز کسان هستند اما ناپدیدار و نا بهکام تمام. و من هنوز با عقیق و آیینه و آب بر بام خیال خویش میروم و طلوع دیگر بارهی پارههای وجودم را انتظار میبرم.
سال
محمدعلی چاوشی،محمد سریر، داریوش پیرنیاکان،داود گنجهای،احمد پژمان،هوشنگ و صبا کامکار در نشست رونمایی از آلبوم محاق
سال گذشته روزی در اوج اندوهان و زیستن در دقیقههای دوزخی فراق و فریاد، با استاد ارجمند، کامکار عزیز، دیداری دست داد. ایشان نیز آیینهی ضمیرشان تصاویری غمبار و اندوهبار را قاب گرفته بود و دلی بیتاب و چشمی پرآب داشت. و در بیتابی خویش محاق شاملو و پیامی در راه سهراب را با من زمزمه کرد.
صدای گرم و گیرا و خشداری در خوانش (دکلماسیون) شعر دارد که تا آن روز نمیدانستم که چنین خوش و مؤثر شعر میخواند.[همه چیز برای بیان احساس؛گفت وگوی تفضیلی همشهری آنلاین با هوشنگ کامکار]
شعرها روایتگر آن روز پرسوز بود و ایشان را گفتم که کلمات چه ارجاع عجیبی بر روح و روان من و نیز روزگار ما دارد. «محاق» ترجمان تعلیق و انتظار تمامی غروبهای تنهایی من و روایتگر بیلکنت روزگار درگذر من و ماست، و «پیامی در راه» انعکاس وجود نازک و نازنین هر دو عزیزم که تکلم سنگ را و ترنم طبیعت را به شیواترین لهجه میشنیدند و باور داشتند و عشق و آدمیت را میشناختند و از شکستن شاخه و ساختن قفس بیزار بودند و از پرواز ناکردن کبوتر هراسان. محاق فرآیند درد دل من و فرجام درک هنرمند شورمندی چون هوشنگ کامکار است و چون دیگرآثار کامکارها آیینهی واقعیت های روزگار ...
و امید که آیینه وجود هوشنگ و دیگر کامکارها در همیشهی روزگار، خورشیدی و تابناک باد.
محمد علی چاوشی